ریحانهریحانه، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

ریحانه بهشتی

من اومدم....

دارم جیش گفتن تمرین میکنم!!!! تازشم رفتم خونه عزیز جون و عمه و عموها من و پسرعمه و پسرعموها و اما عضو جدید خانواده پدری،یعنی امیرعلی جون رفتم سرخاک بابابزرگ عیسی.صلوات فرستادم،البته ب زبون خودم ...
1 خرداد 1393

دو سالگی دخترم

تولدت مبارک عزیزم چه زود دخترکم 2 ساله شد!البته برای من و بابایی زود و آسون نبود.از هرلحظه ی این دو سال لذت بردیم و واقعا این دو سال زندگی کردیم.نازگلم برات خیلی حرف دارم ولی موقع تایپ همه از ذهنم میپره ولی همینو بدون ک بی نهایت دوست دارم همه ی وجودم. جشن تولدت با زحمت خاله ها خیلی زیبا برپا شد.البته همه ی مهمونا خودمونی بودن.خانواده ی دایی ها،خاله ها،بابابزرگ،مامان بزرگ،خانواده خاله مسیح و عمو مجید. تولدتو با تم کیتی گرفتیم که واقعا سخت بود.طبق معمول برای لباس پوشیدن و مو بستن و عکس گرفتن اصلا همکاری نکردی ولی خلاصه اینکه شب خوبی بود... عکسهای جشن تولد ریحانه"در ادامه مطلب" گیفت های دوستان ریحانه ش...
25 بهمن 1392

23 ماهگی ریحانه

  و اما اثر ریحانه پیکاسو روی دیوار خونه بابا جونه جدیدا هرکار بدی میکنه میگه آنی (خاله)کرده!!!! و اینم شب چله با حضور نوه ها ...
27 دی 1392

22 ماهگی ریحانه

عزیز مادر این ماه اصلا ماه خوبی واسه شما نبود،چون همش مریض احوال بودی.هرروز برات صدقه میدیم و دعات میکنیم که همیشه سالم و سرحال باشی.دندون درآوردن شما که انگاری تمومی نداره،رو بدنت جوشای ریزی زده،ویروس گرفتی و بدترینش که دل همه ی خونه رو به درد آورد،سوختن پشت دستت بود.البته الان بهتر شده ولی تا خوب بشی کلی همه رو به گریه انداختی.خیلی شیطون شدی آخه دخترم.               ...
30 آذر 1392

20 ماهگی طلائی

  عزیزترینم ٢٠ ماهه شد،دیگه کم کم داره یه خانم بزرگ میشه.و با این بزرگتر و خانم تر شدنت زیباتر و بامزه ترم میشی.اینو من نمیگمآ!بقیه میگن     ريحانه در درياچه؛جشن عيد تا عيد  و ريحان خانم در قطار بسوي تبريز منزل عمه جون و ريحان خانم با كوله باري از هدايا از سفر تبريز ...
21 مهر 1392

دخترم 19 ماهه شد

عزیزم 19 ماه از زندگی قشنگت گذشت.دخترم زیبای من؛تو این ماه از زندگیت اتفاقات خیلی خوبی افتاد.اولیش شرکت شما در نماز عید فطر بود. و اتفاق خوب بعدی عروسی داداش بهنام و رفتن شما به ملایر بود که البته بجز شب عروسی تو بقیه مراسما خواب تشریف داشتید!!!! و اتفاق خیلی خوب بعدی البته برای شما خیلی خوب؛رفتن به شمال بقول شما آب بازی درضمن شما از ماسه های ساحل بدت میومد برای همین کلا از نشستن رو زمین فرار میکردی طلا جون امیدوارم همه روزای زندگیت پر از اتفاقای خوب باشه ...
11 شهريور 1392

18 ماهگی دخترم

عزیز مامان تولد 18 ماهگیت مبارک دخترم چندوقته درگیریم البته از نوع خوبش!27 این ماه عروسی داداش بهنام و داریم تدارک رفتن ب عروسیو مهیا میکنیم.شما قراره خوشگل مجلس باشی چون برات یه لباس عروس خیلی زیبا دوختیم ک باهاش عین عروسکا میشی.امیدوارم بهمون خوش بگذره. ...
20 مرداد 1392