ریحانهریحانه، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

ریحانه بهشتی

چهارشنبه سوری و عید نوروز با ریحانه

ریحانه عزیزم حسابی از سروصدای ترقه های چهارشنبه سوری ترسیده و چسبیده به خاله زهرا.آخر هم زود با مامان رفتیم خونه .    دومین عید دختر کوچولومه که حسابی خاله مهین خوشگلش کرده  تا کنار من و باباش عید رو شروع کنه.   ...
4 فروردين 1392

13 ماهگی طلا خانم

دخترم دیگه داری کم کم بزرگ میشی خانم میشی  و هرروز زندگی منو باباییو شیرین تر از دیروز میکنی عزیزکم خیلیم لجبااااااااااااااز شده،هرکاری که میخای انجام بشه میری دست یکی از خاله ها رو میگیری میبری دنبال کارت"البته به زور".علاقه ایم به اسراف داری چون در آن واحد باید همه تی وی ها روشن باشه و همچنین کامپیوتر اونم با موسیقی شاد و البته صدای بلند... بریم سراغ عکسای دخترم..     ریحانی در مهدکودک اداره مامانی     عزیزم در حال بالا رفتن از پله       اولین سفر ریحان خانمی به اصفهان برای دیدن دختر دایی محمد"سارا"     ریحانه و سارا کوچولو  ...
23 اسفند 1391

تولد یکسالگی ریحانه

عزیزم دخترکم عشق من تولد یکسالگیت هزار هزار بار مبارک، نه فقط به تو به خودم به بابائی،چون داشتن یه گلی مثل تو تبریک هم لازم داره عزیزم     وقتی که پاتو گذاشتی روی این زمین خاکی تموم گل های عالم شدن از دست تو شاکی خدا هم هواتو داشته ، تو رو با گلا سرشته با تو دنیای پر از درد ، واسه من مثل بهشته روز میلادت مبارک عزیزترینم . دخترم روزی خدارو صدهزار بار شکر میکنیم که هدیه به این بزرگی به ما داده امیدوارم لیاقت نگه داشتن این هدیه رو داشته باشیم.عزیزم اصلا باورم نمیشه یکسال گذشته باشه،یکسال از روزی که برای اولین بار دیدمت برای اولین بار بوسیدمت میگذره.اون ...
18 بهمن 1391

11 ماهگی ریحان خانومی

عشق من  ماهگیت مبارک   فدای اون اخم کردنت مامانی میدونی الان کجا نشستی!!!!  بله رو گردن بابابزرگ!!انقد گریه میکنی تا بشینی اون بالا   عزیز دلم با داداش مهدی رفتی مهد بازی خیلی بهتون خوش گذشت   ایشالا صد ساله بشی قشنگم ...
17 دی 1391

خدایی کن

نگاه کن به کوچکی و بی پناهی و نیازهای لحظه به لحظه اش. که دمی تو را از خود غافل نمی خواهد و نمی تواند ببیند. هیچ کسی را در دنیا نمی شناسد جز تو. با هیچ کس پیوندی ندارد جز تو. به هیچ کس امید نمی بندد جز تو. به هیچ کس آرام نمی گیرد جز تو.   فقط و فقط تو را می شناسد و تو را می خواهد. عجیب "یکّه شناس" است. اوج نیاز و بیچارگی اش را حسّ می کنی؟ اوج قدرت و حیات خودت را درک می کنی؟   اگر او را محروم کنی، چه کسی او را می پرورد؟ و تو... که خود او را آورده ای و خواسته ای و دوست داشته ای؛ می شود محرومش کنی؟ می شود کنارش نباشی و نمانی؟ آن هم زمانی که نیاز و تکیه گاه و امید او، فقط و فقط تویی! تجربه ی...
20 آذر 1391

10 ماهگی ریحانی

عزیزم ماهگیت مبارک و یه عکس تاریخی از ریحان مامانی و"عروسکش" عزیزم بردیمت مراسم شیرخوارگان علی اضغر"کلی از شما عکس گرفتن" عزیزم بابابزرگی شب تاسوعا نذری داشت که شما هم برای اولین بار پیش ما بودی که بابت این موضوع کلی خدا رو شکر کردیم. روز عاشورا هم رفتیم با هیئت امامزاده،بابازرگ همش میبردت تو هیئت شماام کلی ذوق کردی. ...
11 آذر 1391